از پیش من برو که دل آزارم
ناپایدار و سست و گنه کارم
در کنج سینه یک دل دیوانه
در کنج دل هزار هوس دارم
قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم به خلوت بیگانه
تو از شراب بوسه ی من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه
عشق تو همچو پرتو مهتاب است
تابیده بی خبر به لجن زاری
باران رحمتی است که می بارد
بر سنگلاخ قلب گنهکاری
من ظلمت و تباهی جاویدم
تو افتاب روشن امیدی
بر جانم ای فروغ سعادت بخش
دیر است این زمان که تو تابیدی
دیر آمدی و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بد نامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم
:: بازدید از این مطلب : 1759
|
امتیاز مطلب : 406
|
تعداد امتیازدهندگان : 98
|
مجموع امتیاز : 98